زمان گذشت و یکی از مهمترین فیلمهای سینمایی تاریخمان که در مورد شهر قهرمانان راستین ایران بود هیچ وقت ساخته نشد. در مقابل اما آمریکاییها از یک ناخدای عادی یک قهرمان میسازند...
فیلم سینمایی کاپیتان فیلیپس با بازی تام هنکس در ۶ بخش کاندیدای کسب جایزه اسکار ۲۰۱۴ شده است. داستان فیلم یک ماجرای حقیقیاست و از کتابی به همین نام نوشتهی کاپیتان ریچارد فیلیپس (ناخدای کشتی تجاری شرکت آلامابا) برداشت شده است.
ریچارد فیلیپس در سال ۲۰۰۹ در سواحل عدن به دام دزدان دریایی سومالیایی افتاد و کشتی خود را از دست داد اما با ترفند و زیرکی توانست هم کشتی را نجات دهد و هم اینکه دزدان دریایی آن منطقه را دست خالی بگذارد. کتاب فیلیپس که در سال ۲۰۱۰ به بازار نشر راه یافته بود، سرو صدای فراوانی به پا کرد و با استقبال مواجه شد. در واقع زمینه برای بروز و ظهور یک شخصیت قهرمانانه دیگر برای آمریکاییها جور شد و دست برقضا این شخصیت حقیقی است و مو لای درز داستانش نمیرود. به گونهای که تاکنون یک سریال تلویزیونی و همچنین فیلم سینمایی کاپیتان فیلیپس در باره این رویداد ساخته شده است.
این روند قهرمانسازی بهحق یا ناحق همیشه در سینمای جهان و بهویژه در سینمای آمریکا وجود داشته است. آنها حتی در باره تاریخ ما ایرانیها نیز فیلم میسازند و برای خود قهرمان سازی میکنند. فرقی هم نمیکند که این تاریخ معاصر باشد مثل فیلم آرگو و یا اینکه تاریخ قرنها پیش مانند فیلم شاهزاده ایرانی.
مسئله اینجاست که آیا ما از فرصتهایمان استفاده کردهایم؟ تاریخ ایران کم قهرمان راستین دارد که این ارزش را داشته باشند که داستان زندگیشان که بخشی از روزگار کشور ما است بر روی پرده نقرهای بیفتد؟ همین تاریخ معاصر ما از مشروطه تا انقلاب اسلامی و از دوران جنگ تا کنون کم داستان برای ارائه داشته است؟
سوم خرداد ۶۱ وقتی خرمشهر طی عملیات بیت المقدس از بند دشمن رها گردید، شهر ناخواسته به لوکیشنی بیبدیل تبدیل شده بود. نخلهای مغرور که قرنها همنشین ستارهها بودند نیمسوخته شده و فریاد میکردند. شهر آرام و زیبا تبدیل به ویرانه شده بود. مسجد جامع خرمشهر با گلدستههایش تقریبا سوخته و خراب بود و در مجموع در یک نگاه خرمشهر اصیلترین مرجع برای اثبات تخاصم و تجاوز دشمن به شمار میآمد.
در گیرو دار روزهای پس از آزادسازی خرمشهر، کارگردانی ۴۱ ساله ارزش هنری و سینمایی خرمشهر را در لحظه آزادسازی به زیبایی درک کرد. همین جابود که ناصر تقوایی در قامت مردی اهل خوزستان و آشنا با منطقه تصمیم گرفت در باره خرمشهر با محوریت مسجد جامع شهر فیلمی بسازد.
لوکیشن آماده بود. یعنی به طور قهری و طبیعی بهترین لوکیشینی که میشد تصورش را کرد در اختیار بود. فیلمنامه و یا تم اصلی ماجرا نیز در اختیار تقوایی بود. فقط میماند همت مسئولان وقت سینمایی کشور تا این کار کلید بخورد. اما سرانجام این فکر بدیع تقوایی به کجا انجامید؟
تقوایی روزها و روزها به دنبال مسئولان وقت سینمایی کشور دوید. لوکیشن و عظمت خرمشهر پس گرفته شده را یادآوری کرد و از فیلمنامهاش گفت. اما تقوایی و طرحش را به هیچ گرفتند و نیم نگاهی نیز به او نکردند. زمان گذشت و یکی از مهمترین فیلمهای سینمایی تاریخ ایران هرگزساخته نشد. داستان ما همین است و حد و اندازه ما در سینما و ادبیات و شعر همین و همین.
بامزه اینجا است که خود ما دست روی دست میگذاریم و زمانی فریادمان به آسمان میرود که میبینیم مثلا آرگویی ساخته شده است. بازتابهای ساخت آرگو را ببینید. از هر قشری و صنفی در باره آرگو صحبت کردهاند تا از فاقله عقب نمانند. اما در باره اینکه ما چه باید بکنیم کمتر سخن به میان آمده و یا نوشتهها و حرفها در میان این غوغا گم شده است.
در مورد همین قضیه کاپیتان فیلیپس، نیروی دریایی کشورمان لیدر جهانی مبارزه با دزدان دریایی است و از عملیات شیرمردان ایران داستانهای فراوانی برای بازگو کردن وجود داشته که ارزش سینماییشدن داشته باشد. اما باید دست روی دست بگذاریم تا یک آمریکایی از اتفاقی که برایش افتاده کتابی بنویسد و از آن فیلمی حادثهای و بیوگرافیک ساخته شود.
کاپیتان فیلیپس صرفا فیلمی درباره ناخدای یک کشتی پر ماجرا نیست. این فیلم قهرمانی آمریکایی جماعت را جلوهگری میکند که دست برقضا داستانشان ظاهرا سراسر حقیقت است.
موقعی که تقوایی میخواست مسجد جامع خرمشهر را بسازد ۴۱ ساله بود و اکنون ۷۳ ساله. از او و امثال او شاید دیگر گذشته باشد اما تاریخ و قهرمانان ایران زمین که قرار نیست محو شوند. متولی این امر کیست؟ حضور قهرمانان ما چرا باید در ادبیات و شعر و سینما و تئاتر اینقدر غریب باشد!؟
نمایی از فیلم کاپیتان فیلیپس با بازی تام هنکس